پناهی

 

زنده یاد پنــــــــــــاهی

 

آن مرغابی در مه گم شد...                                

و رسالت من این خواهد بود

تا دو استکان چای داغ را

از میان دویست جنگ خونین

به سلامت بگذرانم

تا در شبی بارانی آنها را

با خدای خویش

چشم در چشم هم  نوش کنیم

 

وا رفته ز کنار

سنگ با همدمان دائمیم

بوته های ارغوان و وزوز مگس

چون گرگ شل که به بوی هزار پرسه آلوده است

جفتم نیامده است

ودر افق یر ماه

جز هاپ و هوپ سگ صدائی طلوع نمی کند

چه غریبم روی این خوشه‌‌‌ سرخ

من میخوام بر گردم به کودکی.. نمیشه!

کفش بر گشت برامون کوچیکه

پا برهنه نمی شه بر گردم؟

پل برگشت توان وزن ما رو نداره

بر گشتن ممکن نیست!

 

خوشا بحال لک لکا که خوابشون واو نداره

خوشا بحال لک لکا که عشقشون قاف نداره!

خوشا بحال لک لکا که مرگشون گاف نداره

جا مانده است چیزی

جایی

که هیچ گاه دیگر

هیچ چیز

جایش را پر نخواهد کرد

نه موهای سیاه

و نه دندان های سفید....

و به زودی همه در زیر خاک خواهیم خفت .

خاکی که به هم مجـــال ندادیم تا دمی برآن بیــــاسائیم ...

       
روحش شاد

هو داریوش

آنها که به سر در طلب کعبه دویدند

چون عاقبت الامر به مقصور رسیدند

رفتند

رفتند که بینند در آن خانه خدا را

بسیار بجستند خدا را ندیدند

چون معتکف خانه شدند از سر تکلیف

ناگاه خطابی هم از آن خانه شنیدند

که خانه پرستان چه پرستید گل و سنگ

آن خانه پرستید که پاکان طلبیدند




ماییم که گه نهان و گه پیداییم

گه مومن و گه یهود و گه ترساییم

تا این دل ما قالب هر دل گردد

هر روز به صورتی برون می آییم

هان ای تن خاکی سخن از خاک مگو

جز قصه آن آینه پاک مگو

وز خالق افلاک درونت صفتی است

جز از صفت خالق افلاک مگو


وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شوم

بند را بگسلیم

از همه بیگانه شویم

جان سپاریم دگر ننگ چنین جان نکشیم

خانه سوزیم وچو آتش سوی میخانه شویم

سخن راست تو از مردم دیوانه شنو

تا نمردیم نپندار که مردانه شویم

!! حال کردی نظر بده!!

سلام عزیزان امیدوارم از مشاهده وبلاگ خوشتون امده باشه    اگه نظر بدین ممنون میشم

LOVE

به این می گن عشق ژاپنی!!!

به این می گن عشق ژاپنی!!!

می گی نه به گو آره

(نیچر)

!وسعت دنیای هر کس به اندازه وسعت اندیشه های اوست!