مانده تا برف زمین آب شود
مانده تا بسته شود این همه نیلوفر وارونه چتر
نا تمام است درخت
زیربرف است تمنای شنا کردن کاغذ در باد ...
مانده تا سینی ما پر شود از صحبت سنبوسه و عید
در هوایی که نه افزایش یک ساقه طنینی دارد ...
پس چه باید بکنم
من که در لخت ترین موسم بی چهچه سال
تشنه زمزمه ام ...
خواستم بگم قشنگه.. دیدم مثل این کامنتهای تبلیغاتی میشه..! خیلی شاعرانه ست.. فوق العاده زیباست.. ریتمیک و آهنگین!
قشنگ بود فکر می کنم مثل خودتون بود
سلام اسی جون. شرمنده یکم دیر جواب پیامهات رو میدم
یکم گرفتارم. موفق باشی.
پس چه باید بکنم
من که در لخت ترین موسم بی چهچه سال
تشنه زمزمه ام ...
سلام دوست جونم. خوبی؟ چی شده کم پیدایی ؟
کم مینویسی ؟ هر جا هستی خوش باشی.
سلام...کاش می شد آخرین حرف یاس پژمردن نبود....کاش می شد آمدن ها آخرش رفتن نبود....کاش می شد وقت رفتن عکس گل ها را کشید....پشت چشمان محبت یاس های تازه چید.... روی نرده ها نوشته شده بود....به بنفشه ها دست نزنید.... ولی افسوس باد خواندن نمی دانست......موفق باشی ...........
سلام. خوبی. واقعا بلاگ اسکای کار بدی کرده نه ؟
حیف اون قالب قشنگ !!!
.... خدایا آسان بودن دشوار است....آسانم کن .....خدایا کلام تو بودن دشوار است....بارانم کن ....خدایا خداوندا ...آن نیستم که باید ....آنم کن ...راستی ! مادرم می گوید: با همه باید ساخت ، اما ذهن من معتقد است ، همه را باید ساخت....